ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

احوال این روزها

سی مهر بالاخره بار و بندیلمون و جمع کردیم و رفتیم تو خونه جدید. چون جام کوچیکتر بود جابه جایی یه کم سخت میشد. ولی با کمک مامان و خاله و دوتا از زنداییا همه رو چیدیم. سالنم شده مثل نمایشگاه مبل. همه چی در همه. ولی کاریش هم نمیشه کرد. پس بهتره بهش اهمیت ندم. کاج مطبقم که انگار دل و دماغ اسباب کشی نداشت خود به خود خشک شد. اونم در عرض چند روز. بقیه گلها حالشون از قبل هم بهتره. حسن یوسف های لوسم گل از گلشون شکافته و قد کشیدن. گذاشتمشون کنار پنجره آشپزخونه و هر روز نیم ساعتی بهشون اجازه هواخوری میدم. اینجا دور تا دور خونه م پنجره داره. هم سالن، هم آشپزخونه هم اتاق خوابها. دراین بین تناقض بین میل شدید من به نظم و سهل انگاری ذاتی همسرم ابرهای ...
26 آبان 1392

سلامی با یک بغل گل

من اومدم با یه بغل دلتنگی. اینترنت خونه تا یه هفته دیگه وصل میشه و من باید از سایت دانشگاه استفاده کنم. برای اینکه مبادا با ریموت دسکتاپ نوشته هام و بخونن هم با خودم لپ تاپ میارم دانشگاه. اعتیاد خیلی بدی به این صفحه و به شماها پیدا کردم. میدونید حس خیلی خوبیه که بدونی وقتی یه چیزی مینویسی خونده میشه. حتی اگه کسی جوابی براش نذاره. همین که وارد صفحه ت میشی و تعداد بازدیدکنندگان  ومی بینی می فهمی که کلی آدم هست که باهاشون حرفهای مشترک داری. اوضاع خونه ی جدید بدک نیست. جام تنگ تر شده. بیشتر اثاثیه رو سر هم سوار شده ولی خوب دیگه کار زیادی نمونده. خورد خورد دارم انجام میدم. نه که فکر کنید تنبلم آخه مشکل گاز و پکیج و این حرفها رو داشتیم. ...
19 آبان 1392
1